شب تاریك و سبكباران ساحل
مینشینی بر كرانه، میكشی از دل زبانه
او به میدان در نبردی با ستمكار زمانه
میشود ناگه به سویش تیری از دشمن روانه
قامت سرو بلندش بشكند چون از میانه
شكر خالق میگزاری، بر لبت هست این ترانه
لن تنالوا البرّ حتّی تنفقوا ممّا تحبّون
+