از مهمترين نكاتى كه در زندگانى كودكان نقشى بس بااهميت دارد و گاه رعايت نكردن آن صحنه هاى بسيار دردناك و ناراحت كننده اى مى آفريند، تبعيض در محبت به كودكان است.
برخى پدران و مادران به تصورى ناصحيح، گمان مى كنند اختيار اظهار احساسات خود و اختيار فرزندان و اموال خويش را دارند و از اين روى مى توانند به هر كس خواستند ببخشند. و از هر كه خواستند دريغ كنند. و به هر كس خواستند و به هر مقدارى كه دلشان خواست اظهار محبت و ابراز احساسات كنند و از اين روى به برخى كودكان خود توجه ويژه اى مى كنند، اظهار محبت بيشتر، توجه زيادتر، كمك هاى مالى و هديه هاى فراوانتر به برخى كودكان نمونه هاى بارز اين تبعيض در محبت است.
آنان با اين كار تخم دشمنى و كينه و حسادت را در دل پاك كودكان مى كارند و چه ميوه اى تلخ و ناگوار و چه حاصلى شوم به دست مى آورند.
برخى ديگر از پدر و مادران گمان مى كنند كودكان توان فهم مسائل ارتباطى و عاطفى را ندارند و نمى توانند محبتهاى آنان به ديگر كودكان را بفهمند و يا اينكه دل شكسته آنان را مى توان با هديه اى كوچك به دست آورد از اين روى به يكى از فرزندان توجه بى حساب و به ديگرى بى اعتنايى بى اندازه مى كنند و گاه مى خواهند با هديه اى جبران اين بى توجهى ها و عدم رعايت تساوى در اظهار محبت و ابراز احساسات را بنمايند.
آنان نمى دانند كه هيچ نگاه محبت آميز پدر و مادر به يكى از كودكان از ديد تيزبين ديگر فرزندان پنهان نمى ماند و اثر سوء بياد مانده از يك رفتار تبعيض آميز با هيچ هديه و سرگرمى از ذهن كودك زدوده نمى شود.
در اين رابطه روايات بسيارى رسيده است ما تنها به دو روايت اشاره كرده سپس به اين نكته مهم در زندگى زهرا(س) توجه مى كنيم.
امام صادق(ع) فرمود:
پيامبر اكرم(ص) مردى را ديد كه دو پسر داشت يكى را بوسيد و ديگرى را نبوسيد. رسول اكرم به او اعتراض كرده فرمود: چرا بين آن دو به تساوى رفتار نكردى؟
امام باقر(ع) فرمود:
به خدا سوگند برخى فرزندانم را بر روى زانويم مى نشانم و بسيار به او محبت نموده از او تشكر مى كنم با اينكه حق با فرزند ديگرم هست ولى براى حفاظت همان فرزند (كه حق با اوست) و نيز حفاظت ساير فرزندانم اين كار را انجام مى دهم تا برادران آنگونه كه با يوسف رفتار كردند با وى رفتار نكنند.
يعنى توجه كردن به فرزندى كه شايستگى آن را هم دارد (همانند يوسف پيامبر) باعث شد ديگر برادران حسادت ورزيده و كينه او را به دل گرفته در چاهش بيندازند.از اين روى بايد همه فرزندان را احترام كرد، حتى آن را هم كه ظاهرا سزاوار احترام و توجه و محبت نيست مورد توجه و نوازش قرار داد.
علامه مجلسى مى گويد: حسن و حسين(عليهما السلام) در كودكى خط مى نگاشتند. امام حسن(ع) به امام حسين رو كرد و گفت: خط من از خط تو بهتر است. و امام حسين(ع) گفت: نه بلكه خط من از خط تو نيكوتر است.
پس هر دو نزد مادرشان شتافتند و گفتند: مادر، بين ما داورى كن. فاطمه(س) نخواست يكى را بر ديگرى برترى داده و يكى را برنجاند از اين روى گفت: از پدرتان سؤال كنيد. آنان نزد پدر آمدند اما اميرالمؤمنين(ع) نيز نخواست يكى را برترى دهد و ديگرى را آزرده خاطر نمايد فرمود: از جدتان رسول خدا(ص) بپرسيد. و چون آن دو نزد پيامبر اكرم(ص) آمدند. او فرمود: من داورى نمى كنم …
تا اينكه بالاخره بنا شد فاطمه(س) مجددا بين آنها داورى كند در اينجا فاطمه(س) شيوه بسيار زيبا و هنرمندانهاى را انتخاب كرد، تا ضمن پايان گرفتن ماجرا هيچكدام ناراحت نشده ضربه عاطفى نبينند. آرى فاطمه(س) فرمود: من گردنبندى دارم كه داراى چند گوهر است. اكنون بند آن را مى گشايم و آن گوهرها بر زمين مى ريزد شما گوهرها را از زمين برگيريد، هر كس تعداد بيشترى گوهر بدست آورده باشد خط او نيكوتر است…
و در روايتى ديگر اين جريان اينگونه بازگو شده است:
پيامبر اكرم(ص) در مسجد نشسته بود كه حسن و حسين(عليهما السلام) وارد شدند و امام حسن(ع) اظهار داشت:
پدربزرگ! من و برادرم حسين كشتى گرفتيم ولى هيچكداممان بر ديگرى پيروز نشد اكنون مى خواهيم بدانيم نيروى كداميك از ما بيشتر است. پيامبر اكرم(ص) فرمود: اى عزيزان من دو پاره جگرم كشتى سزاوار شما نيست. برويد و خط بنگاريد. هر كدام خط او نيكوتر باشد، نيرو و توان او نيز بيشتر خواهدبود.
آن دو رفتند و هر كدام سطرى نگاشته آمدند و نوشته هاى خود را به پيامبر دادند تا بين آنها داورى كند. ولى پيامبر نخواست دل آنان را بشكند از اين روى گفت به سراغ پدرتان برويد. على(ع) نيز نخواست آنان را آزرده خاطر سازد و آنها را به سراغ فاطمه(س) فرستاد. فاطمه(س) به خاطر رعايت عواطف كودكانه آنان و نيازردن آنها پيشنهاد كرد رشته گردنبند خود را بگشايد و آنان گوهرهاى آن را برگيرند هر كدام گوهر بيشترى به دست آورد برنده مسابقه اعلام شود…
منابع:
روش ها و بینش های حضرت زهرا علیه السلام درباره یک زندگی زیبا،احمد لقمانی،انتشارت شفق،1386